loading...
:.:.:.:.:
SAM بازدید : 481 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (0)

جدیدترین اعترافات  خنده دار رمضان 1392

جدیدترین اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان…؟ 17 ساله؟ نام پدر….؟ هستید؟
دیروز واکسن سرخک، سرخجه زدید؟
با تعجب گفت: بله!
آقا منم گفتم: “اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی”!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان…
هنوزم عذاب وجدان دارم!!!

 

بقيه اين اعترافات جالب در ادامه مطلب

جدیدترین اعترافات  خنده دار رمضان 1392

جدیدترین اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان…؟ 17 ساله؟ نام پدر….؟ هستید؟
دیروز واکسن سرخک، سرخجه زدید؟
با تعجب گفت: بله!
آقا منم گفتم: “اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی”!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان…
هنوزم عذاب وجدان دارم!!!

 

بقيه اين اعترافات جالب در ادامه مطلب

 

اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمیشه.
درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه! 
.
اعتراف می کنم یه بار اتو کشیدن موهام یک ساعت طول کشید، چون موهام بلند بودش، بعد از کلی کیف کردن و احساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتوی مو اصلاً توی برق نیست
.
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانمون می گفت: املاها رو خودتون بنویسید چون من با دوربین مخفی می بینم کی به حرفام گوش می ده…
از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام که امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کدوم وسیله ها دست زد؟ بیشتر هم به دریچه کولر شک داشتم!
.
اعتراف می کنم موقعی که بچه بودم می خواستم برم دستشویی تلویزیون رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه و بعدش که میومدم گریه میکردم به مامانم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!
.
یه بار از محل کارم اومدم بیرون داشتم با رفیقم اس ام اس بازی می کردم ، این رفیقم تکه کلامش کچل بود برام یه شماره فرستاد اومدم جوابشو بدم براش زدم کچل این شماره است تو داری؟ ولی اشتباهی برای مدیرعامل یکی از شرکت ها که باهاشون کار میکنم فرستادم که اتفاقا کچلم بود!!!
.
اعتراف می کنم یه بار زنگ زدم 700 اپراتور ایرانسل کلی پشت خط منتظر موندم تا بعد یه ربع یه پسره جواب داد منم حواسم دیگه به گوشی نبود هل شدم گفتم: سلام منزل آقای ایرانسل؟
.
اعتراف می کنم یکی از معضلات دوران بچگیم این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتونی که اشکاشون به دو طرف پرت می شد گریه کنم! کلی تلاش می کردم مثل اونا باشم موقع گریه کردن مثلا سرمو بالا بگیرم دهنمو باز کنم یا چشامو تنگ کنم که بازم جواب نمی داد.
.
وقتی بچه بودم رفتم به اطلاعات مجتمع خرید، الکی اسم خودمو گفتم پیج کنه، بعد با صدای دلنشینش اسمم تو مجتمع پخش شد از خوشحالی قند تو دلم آب شده بود انگار بهم تی تاب داده بودن!
.
اعتراف میکنم که 12 سالم بود آخر شب بود و تکالیفمو ننوشته بودم بعد مادرم مجبورم کرد که به خواهر کوچیکم نماز یاد بدم تو همین موقع تلفن هم زنگ زد منم که داشتم به خواهر کوچیکه نماز یاد می دادم با عصبانیت گوشی رو برداشتم و بلند گفتم الله اکبر..

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    پسری یا دختر؟؟
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 239
  • کل نظرات : 61
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 18
  • آی پی دیروز : 53
  • بازدید امروز : 82
  • باردید دیروز : 88
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 82
  • بازدید ماه : 3,837
  • بازدید سال : 18,452
  • بازدید کلی : 615,685